سام 10 ساله در حالی که پوشک پایش بود و شلوار هم نداشت،دست به سینه روبروی مادرش که در حال آماده کردن کیک صبحانه بود، ایستاد و گفت:من دیگر بزرگ شده ام و از پس همه ی کار هایم بر می آیم.
مادرش گفت:میدانم عزیزم،بنشین،صبحانه حاضر است.
سام نشست پشت میز صبحانه و مادرش لپ اش را کشید و گفت:پسر نازم بعد از هر کار،خودش میرود و پوشک می پوشد.
سام در این هنگام کمی اخم کرد و به کیک صبحانه که شبیه خرس عروسکی بود نگاه انداخت و با جدیت گفت:وقتی کوچک بودم این شکلی بودم.
بعد صبحانه،سام تصمیم گرفت که جلوی تلوزیون بنشیند و فیلم سینمایی تماشا کند پس مثل عادت همیشگی اش،طوری که دو زانو خود را بغل کند روی مبل نشست و کف یکی از پا هایش را گذاشت روی پای دیگر.
کنترل را برداشت و مشغول دیدن تلوزیون شد تا اینکه مادرش با یک شلوار کوچک آمد و به سام نشانش داد و گفت:اگر گفتی وقت چی است؟
سام سریع از جایش بلند شد و به سمت مادرش دوید تا شلوار کوچک را بگیرد و گفت: یک دقیقه صبر کن،آن چیست؟ وقتی شلوار را گرفت گفت: یعنی باید آن را بپوشم و خرید بروم؟؟
ولی آن مال بچگی های من است!! اندازه ام نمی شود بعد نگاهی به پوشکش انداخت که کمی هم باد کرده بود و گفت: به خصوص با این پوشک که پایم است.
مادرش لبخند زد و گفت:پس بیا لباس دخترانه بپوش.
سام دوباره اخم کرد و گفت:چرا دخترانه؟
مادرش گفت: بیا پس امتحان کنیم و سام را به اتاق خودش برد و یک لباس دخترانه زرد را به او نشان داد ولی سام گفت: من هیکلم شبیه دختر ها نیست!!نمی خواهم!!
مادرش هم عصبانی شد و گفت:باید بپوشی،فعلا لباس نداری.
سام گفت:باشد،بعدا به خرید می روم،فعلا خسته ام!!
مادرش از رفتار سام خیلی ناراحت شد،او فکر اش درباره رفتار بچگانه با سام اشتباه است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانه بازاریابی دیجیتال ایران رزومه دانلود فایل تحقیق مقاله نرم افزار کتاب برنامه توليد متريال پوشش هاي ضد حريق و عايق سرد PIR تشریفات عروسی و خدمات مجالس پاتوق فا دات آی آر معرفی کالا اندیشه امین معرفی بهترین قیمت بلیط پرواز ارزان ، تورهای مسافرتی داخلی و خارجی ارزان Erin